غروب جمعه -__-

ساخت وبلاگ

این غروب جمعه از کودکی با من خوش نداشت!

چه اون موقع ها که مثل الآن یه شهر دور بودیم از خانواده و غروب جمعه یا اقوامی که مهمونمون بودن داشتن میرفتن یا ما داشتیم برمیگشتیم غربت و حسابییییی دلگیر بود!

چه زمان خوابگاه و تنهایی که معمولا کسی هم اتاق نبود، یبارم خواستم تنها برم گلزار شهدا دانشگاه دلم باز شه، سگ ها دنبالم کردن، نرفته برگشتم :/

چه در زمان خوابگاه و تاهل که جمعه عصرا له له بودیم با همسر و رها در خیابان های خلوت اصفهان که جمعه ها انگار خاک مرگ پاشونده بودن رو شهر، دیگه اون ساعت خوابگاه متاهلی هم تحویل داده بودیم و تو سرمای خشک اصفهان میلرزدیم و من میترسیدم بذارم همسر بره ترمینال :'( بسکه دلم گرفته بوووود...

یادمه یه شب تو سرما و بارون توی این طاق های سی و سی پل پشت یه سکو مانند پناه گرفیتم و ساندویچ دست ساز خوردیم :دی عین بی خانه مان ها...همینه که دلم برا تک تک سنگ های سی وسه پل تنگ شده...که تک تکشون برام خاطره اس :(

(احتمالا اصفهانیا بدونن فقط یکی ازاین طاق ها هست که این سکو رو داره)

و چه الان که غروب جمعه است و بعد از چهل و پنج ساعت همسر مرا ترک گفته و حرکت کرده به سمت ولایت...

میگن اگه گناهات زیاد باشه غروب جمعه دلت میگیرههههه

الهی العفو...

امیدوارم دل همه ی خواننده های گلمون باااز بااااز باز باشه!

و هفته ای پ از برکت رو شروع کنید

توی غروب جمعه دعا یادتون نره...

غروب جمعه -__-...
ما را در سایت غروب جمعه -__- دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 72mohandes5 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 20:14